تو با قلب ویرانه ی من چه کردی
ببین عشق دیوانه ی من چه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با بالِ پروانه ی من چه کردی
ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه ی من، چه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم
تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده با خانه ی من چه کردی؟
جهان من از گریه است خیسِ باران
تو با سَقف کاشانه ی من چه کردی؟
امشب چه غوغا کرده اى، طوفان چه برپا کردهاى |
|
در سرزمین سینه ام، دل را چو دریا کردهاى |
گاهى به مَدَّم میکشى، گاهى به جزرم میکُشى |
|
اى ماه پر افسون، مرا پایین و بالا کردهاى |
تا کى به ساحل سر زنم؟ امواج را بر در زنم؟ |
|
تا کى بجویم من تو را؟ لنگر کجا وا کردهاى؟ |
کى در هوا فـانى شوم؟ کى ابر بارانى شوم؟ |
|
بر من بتاب اى ماهتاب، کآتش به دلها کردهاى |
پا در رکاب موج بر، با خود مرا در اوج بر |
|
آى و وفا کن در کنار عهدى که با ما کردهاى |
آى و تنى بر آب زن، چرخى در این گرداب زن |
|
آیا به عمرت اینچنین موجى تماشا کردهاى |
پرشور گردیده دلم، با آنکه نزد ساحلم |
|
مىمیرم از این تشنگی، از ما چه پروا کردهاى |
بردى، ببر این آبرو، در هم مکش آن چشم و رو |
|
از آبِ روى من عجب ابرى مهیا کردهاى |
شد رعد و برق ابر من، یعنى سر آمد صبر من |
|
باران که میبارد بیا، من را تو رسوا کردهاى |
دیگر چه سود از گفتگو، رو گل ندارد پشت و رو |
|
با ما مگر تا پیش از این بهتر از این تا کردهاى |
دریاى من آرام گیر، از عکس رویش کام گیر |
|
مه در بغل کى آیدت؟ دل خوش چه بیجا کردهاى |
(استاد پناهیان)بهار 79
دریافت با کیفیت پایین (640 کیلو بایت)
از پشت پنجره ی ایمانم
خدا را می بینم
چه با شکوه خدایی است
در خنده هایش ، داشته هایم را می بینم
آغوشش را باز می کند
نداشته هایم را دور می ریزم
به سمتش می دوم
دستانش را می گیریم و چند قدمی کنارش قدم می زنم
به خودم
به خدا
به زندگی
لبخند می زنم
منم ......
انسان
زیبا ترین شعر خدا
قهوه خوشمزه است........
خوشمزگی اش ، به همان تلخ بودنش است، وقتی می خوریم تلخی اش را تحویل نمی گیریم،اما
می گوییم چسبید!!!!!!!........
زندگی هم روزهای تلخش بد نیست، مثل قهوه می ماند!!!!!
تلخ است،اما؛
پووووف........
این روزا هم میگذره!!!!!
این طوری نمیمونه ان شاء الله