درددلی جانسوز برای خودم در نیمه شب


زندگیمو خودم خراب کردم چون خیلی مطمئن بودم که همدمی انتخاب کرده ام تا اخرش پای من میمونه اما اشتباه کردم  رفت منو تنها گذاشت و خودش رو مدیون نمیدونه

شاید خانواده ام مقصر بودن اما چرا تو تحمل نکردی؟؟؟

من واقعا نابود شدم الان شدم یک شخص بدون هدف و مریض شدم و لحظه های بدی را میگذرانم 
کسی نمیداند من چه مرگمه
شاید از نظرش من یک شخصیت بی تفاوت و بی مسئولیت بودم و کاری نمیکردم اما منو ندیداگر دیده بود قطعا متوجه میشد

خوشبحاااالت که خوشبختی اما من بدبختم 
اینده من بدون تو پوچ و بی معناست



۲۸ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..

لعنت به این زندگی

لعنت به این زندگی😢😢😢😢

وقتی که عکس پروفایلش میشه مراسم نامزدیش دیگه واقعا نای هیچی ندارم.

زندگیم تباه شد همه آرزوهام برباد رفت

اخه چرا

مگه من چه مرگم بود؟؟؟؟

اگه دلش با من بود به اون بله نمی گفت

هر روز و هر شب بیادشم  

هعی خدا


۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..

فاصله ی ما هنوز یک قدم است

#فاضل_نظری :


تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست

وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است



بغضای پنهونم چشمای گریونم 
حال خوب و بدم به چشات مدیونم
خیلی دلتنگ توام
نمی خوای برگردی
۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۳:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..

معجزه کن خداااااااا.....

خدا را شاکرم که قسمت شد در ماه رمضان به مشهد مقدس بروم. و شب های قدر را اونجا باشم 

روزهای خوبی بود و زود هم گذشت یک جریانی تو حرم امام رضا خیلی اذیت می کردم و باعث درد ودل کردنم با خدا می شد  و اون شخصی بود که تا تو ذهنم می آمد چشم هایم پر از اشک می شد واقعا هنوز که الان که میگن رفته ولی هنوز تو دلم جا داره و همیشه تو فکرش هستم 

به هر حال آن قدر بیادش بودم که چند بار به جای اون امام رصا را زیارت کردم واقعا برایم سخت است که بیخیالش بشوم اما نمیتوانم به هر حال  رفت...

کاش فقط یه بار دیگه برگرده 

"خدایا"
قسمت و حکمتت بماند برای آنهایی که درکش می کنند...

برای من نفهم فقط معجزه کن....


خدا فقط یه بار معجزه کن....
فقط یه باررررررر

بغضای پنهونم چشمای گریونم 
حال خوب و بدم به چشات مدیونم
خیلی دلتنگ توام
نمی خوای برگردی




۰۲ تیر ۹۶ ، ۱۳:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..

چرا رفتی؟؟؟

فردا اگر بدون تو باید به سر شود

فرقی نمی کند شب من کی سحر شود 


#فاضل_نظری 

۱۷ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..

فندک تب دار

خطِ رو پیشونیم چشمای بارونیم دستای لرزونم پاهای بی جونم
روحِ سرگردونم گلهای ایوونم حتی چوب سیگارم فندکِ تب دارم دوست دارم برگردی

خنده ی غمگینم پلکای سنگینم الکلِ تو خون م خونه ی زندونم
خونه ی متروکم گلهای گلدونم بار روی دوشم شونه ی داغونم
دوست دارم برگردی دوست دارم برگردی


تو احدی که با من بسته بودی مگر بحرِ شکستن بسته بودی
تو سنگین دل چرا از روز اول نگفتی دل به رفتن بسته بودی , نگفتی دل به رفتن بسته بودی

 

بغضای پنهونم چشمایِ گریونم حالِ خوبو بدمو به چشات مدیونم
بغضای پنهونم چشمایِ گریونم حالِ خوبو بدمو به چشات مدیونم
خیلی دلتنگِ توام نمیخوای برگردی

 

 

 

۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..

شاید...

رفت تو نگاش حسی نداشت
دلمو تنها گذاشت جای هیچ حرفی نذاشت
رفت به هوام عادت نکرد دیگه دنبالش نگرد
دل من دنیای درد
شاید اون یکی دیگه رو دوست داره
که نشد بهم بگه آره نتونست به روم بیاره
شاید تب عشق من زیادی بود
واسه اون یه حس عادی بود
که تونست تنهام بذاره

۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..

من ماندم

باز من ماندم و 

خلوتی سرد

خاطراتی

ز بگذشته دور....


۳۱ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۲۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..

پوووووف

من به خاک افتادم اما این جوانمردى نبود
مى توانستى نتازى بر من اما تاختى

اى که گفتى عشق را از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید ولى هرگز مرا نشناختى

#فاضل_نظری
۱۷ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..

چرا!!!!

چرا باید زیاد عمر کنیم 
وقتی حالمون خوب نیست.

۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۰۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا ..